اشکهایم غذایم بود شب و روز این حالم بود مرا این مردمان گفتند، خدایت کو مرا این خاطراتم است

که بگشایم روان ام را

چرا جانم پریشانی

چرا در یاس گمگشته حیرانی امید ات را به یزدان کن

همیش او را ستایش کن نجات من تویی پرودگار من

از اینرو میکنم یاد ترا ای رستگار من

اشک هایم شب و روز نان من بوده است،

چون همواره به من میگویند: "خدای تو کجاست؟"

ای جان من چرا افسرده شده ای و چرا در من پریشان گشته ای؟ بر خدا امید داشته باش زیرا که او را

به خاطر نجات از طرف روی او

دوباره ستایش خواهم کرد

ای خدای من، جان من افسرده است،

تو را به یاد می آورم.

زمانیکه نوزاد چشم به جهان میگشاید، اولین صدای که از دهانش بیرون میشود، آواز گریه است. در سالهای نخست طفولیت، فعالیت های کودک به خواب کردن، خوردن و گریه کردن خلاصه میشود. گریه جزء از زنده گی  او است.

وقتی ما بزرگ میشویم، اکثر ما حس گریه را در خود سرکوب میکنیم و به خود تلقین کرده میگوییم که « برای مرد نمی زیبد که گریه نماید» و گریستن مرد نماد ضعف او تلقی میشود و بر این باور اتکا میکنیم که مرد باید مانند صخره سنگ در مقابل مشکلات خون سردی خود را حفظ نماید. اگر ما امروز به چهل سال قبل به تجارب تلخی که در افغانستان گذشت نظر اندازیم، دیگر نمی توانیم سکوت نماییم. آیا کسی میتواند که جلو ریختن اشکهایش را بگیرد؟ آیا ممکن است حس گریه را در خود سرکوب نماید؟ آیا این واقعاً مردانگی را نشان میدهد؟

در مورد پیروان مسیح چطور؟ آیا فکر میکنید که آنها  نیز گریه کرده اند؟  آیا باید گریه کرد؟ آیا ما در زنده گی مسیحی خویش درد را تجربه نمیكنیم؟ آیا عیسی برای پیروانش وعده داده است که آنان همیشه برکت گرفته و خوشحال خواهند بود؟

حضرت داود بر علاوه اینکه پادشاه و پیامبر بود، یک شاعر و آهنگ ساز بزرگ نیز بود. او دست به قلم نهاده و اکثر سرود های زبور را که بنام مزامیر یاد میکنیم نوشته و سرائیده است. او نه تنها آهنگ های شاد سروده، بلکه آهنگ های غم انگیز را که نمایانگر یاس و تشنج روحی اش بود، نیز سرائیده است. حضرت داود احساسات خویش را پنهان نمیکرد، ولی در عوض یاد گرفته بود در چنین حالات چطور با خدا راز و نیاز نماید. او دردها، و اشکهایش را در حضور خدا میاورد و با او در میان میگذاشت.

ای خداوند، تا به کی مرا همیشه فراموش میکنی؟ تا به کی رویت را از من میپوشانی؟ تا به کی افکارم مرا آزار دهند و دل من هر روزه از غم پُر باشد؟ تا به کی دشمنم بر من سربلندی کند؟ (مزامیر13: 2-1)

زندگی مملو از دردهاست:

البته خدا ما را برای درد کشیدن نیافریده است. ما برای زنده گی بهشت آفریده شدیم، ولی به گفته شیخ حافظ، " آدم آورد ما را در این دیر خراب آبادام."

ما در این دنیایی که مریض است و پر از غم و اندوه میباشد، بسر میبریم. در این جهان ما درد ها، و اشکها و شکنجه ها را تجربه خواهیم کرد. اگر چنین بپنداریم که مسیحیان از همه اشکها و دردها آزاد اند، درصورت برخورد با ناملایمات روزگار مایوس گشته و شوک خواهیم دید. درد جز زنده گی بشریت است.

ما واقعیت برخورد با درد را انکار کرده نمی توانیم

حضرت داود با درد، دست و پنجه نرم میکرد، ولی درد خویش را پنهان نمیکرد. او قلب خویش را در حضور خدا باز میکرد و با او راز و نیاز میکرد و این باعث شد که ما امروز از مزامیر سروده شده اش برکت میگیریم.

یکی از راه های که بتوانیم درد ها و اشکهای خویش را ابراز داریم این است که آنرا یاد داشت کنیم.

زمانیکه ما واقعاً دردمند هستیم، باید کاری کنیم که حضرت داود انجام داد.

همان طوریکه ما در دعا های حضرت داود می بینیم، او به خدا ناله میکرد. ما در دعا هایش تعارف نمی بینیم. او تمام تلخی ها، اشک ها، قهر ها و ترس هایش را در حضور خدا بیان می نمود. و همیشه به خدا اعتماد داشت.

ای خداوند، به دعایم گوش بده، زاری و ناله ام را بشنو و به اشک هایم توجه فرما، زیرا نزد تو مثل مهمان گذری هستم و مثل اجداد خود در این دنیا مسافر میباشم. خشم خود را از من برگردان تا شادکام شوم، قبل از آنکه چشم از جهان پوشیده و نایاب گردم

ما میتوانیم درد های خود را با خدا در میان بگذاریم حضرت داود احساسات خویش را به خدا ابراز میکرد. درد های خویش را به حضور خدا آوردن، ما را از دلسوزی به حال خود، رهایی می بخشد. تنها دلسوزی به حال خود، نه تنها درد ما را تداوی نمیکند بلکه آنرا بیشتر هم می نماید. بعضی اوقات چنین فکر مینماییم که هیچ کس به اندازه ما درد را تجربه نکرده است." مثل اینکه بگوییم من در افغانستان دردی کشیده ام که هیچ کس نکشیده است." ولی بیدل قرن ها پیش چنین سرائیده بود، "اندرین راه کشتار زیاد است."

اگر با اشکها میکاریم، با خوشی درو خواهیم كرد:

آنانی که با اشکها میکارند، با خوشی و مسرت درو میکنند. آنکه با گریه بیرون میرود و دانه برای کشت میبرد، به یقین با ترنّم برمیگردد و خوشه های خود را می آورد. (مزامیر 126: 6-5)

بعضی اوقات چنین فکر میکنیم که اگر به آواز بلند ناله سر دهیم  و در حضور خدا داد و فریاد بکشیم، خدا فوراً درد ما را شفا میدهد. بعضی از اشخاص چنین ادعا دارند، "اگر به خدا ایمان دارید، خدا درد شما را تسکین میبخشد، او تمام مشکلات تان را حل میکند!"  در مزامیر میخوانیم که مشکلات خضرت داود همزمان با دعا تسکین نشد، ولی خوشی بعدا به سراغش آمد. عیسی مسیح، نجات دهنده ما مرد درد بود و با غم و اندوه کاملا آشنایی داشت.

عیسی خود در دوران حیاتش در زمین گریه نموده است. خصوصاً قبل از اینکه او را به صلیب بکشند، در باغ جتسیمنانی اشک از چشمانش جاری شد. او میدانست که بزرگترین رنج و بار گران گناه و شرم بشریت را متحمل میشود. دردی را که ما احساس میکنیم، عیسی قبلا این درد را حس کرده است. ما میتوانیم که با او درد دل نماییم زیرا او درد را میداند.

" ترجمه از نوشتۀ ا ل "